افق 2

خوشبختی در انتظار آدم های دل خوشه

افق 2

خوشبختی در انتظار آدم های دل خوشه

"شیخ بهایی"

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه

رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید
هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر "خیالی" به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

هفت شهر عشق را عطار گشت ، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

هفت وادی عرفان ایرانی از زبان شیخ فریدالدین عطار نیشابوری:
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی،درگه است
وا نیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور؟
چون شدند آن جایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس ، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین وادی فقر است و فنا
بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت

وادی اول: طلب


ملک اینجا بایدت انداختن
ملک اینجا بایدت درباختن
در میان خونت باید آمدن
وز همه بیرونت باید آمدن
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کردن از هرچه هست
چون دل تو پاک گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات

وادی دوم: عشق


کس درین وادی بجز آتش مباد
وان که آتش نیست عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو و سوزنده و سرکش بود
عاقبت اندیش نبود یک زمان
درکشد خوش خوش بر آتش صد جهان

وادی سوم: معرفت


چون بتابد آفتاب معرفت
از سپهر این ره عالی صفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش
بازیابد در حقیقت صدر خویش
سر ذراتش همه روشن شود
گلخن دنیا بر او گلشن شود
مغز بیند از درون نه پوست او
خود نبیند ذره ای جز دوست او

وادی چهارم: استغنا


هفت دریا یک شَمَر اینجا بود
هفت اخگر یک شرر اینجا بود
هشت جنت نیز اینجا مرده ای است
هفت دوزخ همچون یخ افسرده ای است

وادی ششم: حیرت


مرد حیران چون رسد این جایگاه
در تحیر ماند و گم کرده راه
گر بدو گویند"مستی یا نه ای؟
نیستی گویی که هستی یا نه ای؟
در میانی یا برونی از میان؟
برکناری یا نهانی یا عیان؟
فانیی یا باقیی یا هردویی؟
یا نه ای هردو ، تویی یا نه تویی؟"
گوید:"اصلا می ندانم چیز من
وان "ندانم" هم ندانم نیز من
عاشقم اما ندانم بر کیم
نه مسلمانم نه کافر پس چیم
لیکن از عشقم ندارم آگهی
هم دلی پر عشق دارم هم تهی"

وادی پنجم: توحید


رویها چون زین بیابان درکنند
جمله سر از یک گریبان برکنند
گر بسی بینی عدد، گر اندکی
آن یکی باشد درین ره در یکی
چون بسی باشد یک اندر یک مدام
آن یک اندر یک ، یکی باشد تمام

وادی هفتم: فقر و فنا


بعد از این وادی فقر است و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا
عین وادی فراموشی بود
گنگی و کری و بیهوشی بود

علی (ع) اسوه کار و تولید اقتصادی

بعضی علی (ع) را به علم زیادش می شناسند و بعضی حیران عدالتش هستند. بعضی شیدای غیرتمندی اش هستند. بعضی هم مبهوت جنگاوری اش. اما کمتر کسی علی را اسوه و سمبل کار و تولید اقتصادی می شناسد. علی از همان دوران کودکی وبعدها نوجوانی و جوانی اش مشغول کار و فعالیت شد. از کودکی تا کهنسالی تا آنجایی که وقت و فرصت به او اجازه می داد، کار می کرد و خرج زندگانی اش را تأمین می نمود. در تمام این دوران هم :
مشروعیت کار برای علی (ع) مهم بود، نه نوع و مقبولیتش!
به همین جهت هم، ‌امام را در دورانهای مختلف عمرشان در کارهای گوناگون و مختلفی می بینیم. در جوانی با شتری برای مردم مشکهای آب را حمل می نمود و آنها را در اختیار آنان قرار می داد تا مخارجش تأمین شود. با کاشت درخت و بنای باغها، با حفر قنات و چاهها زمین را آباد می کرد و چرخ اقتصادی را به چرخش درمی آورد. او کار می کرد و درآمدش را انفاق می نمود. با اینکه بعدها یکی از پردرآمدترین انسانهای زمان خودش شده بود، اما باز هم به اموالش دل نمی بست. خود می فرماید :
صدقه ای که من از مال خودم خارج می کنم، اگر مابین همه بنی هاشم تقسیم کنم، آنها را کفایت می کند.
و اینهمه از آن رو بود که امیرالمؤمنین بزرگترین دشمن فقر و نداری بود. در کلامی به فرزندش محمد حنفیه می فرماید :
پسرم من از فقر بر تو می ترسم. از آن به خدا پناه ببر! چرا که فقر دین انسان را ناقص و عقل و اندیشه او را مشوش و مردم را نسبت به او،‌ و او را نسبت به مردم بدبین می سازد.
او دشمن فقر بود. سفارش می کرد که هرکس باید با کار و کوشش، از دچار شدن خانواده اش به فقر و مکنت جلوگیری کند و پس از آن هم در آمدش را به کمک و یاری فقرا، اختصاص دهد. امیرالمؤمنین کاری را که در جهت مبارزه با فقر انجام می شد امری مقدس و در ردیف جهاد فی سبیل الله به حساب می آورد. از همین رو هم بود که مولای مؤمنان علاقمند بود تا از دسترنج خودش به تأمین زندگی اش بپردازد. حتی در دوران خلافت هم که کار و وظیفه اش سنگین، و فعالیتش زیادتر بود- امیرالمؤمنین بر کشوری وسیع حکومت می کرد که چندین برابر ایران فعلی است و به عزل و نصب و بازرسی و حسابرسی می پرداخت- با اینکه کارهای خلافت خسته اش می کرد، اما همچنان تأکید داشت که از دسترنج خودش امرار معاش کند و از بیت المال مصرف نکند. و نقل است حتی پس از بیعت مردم با ایشان در امر خلافت، به مزرعه رفت و مشغول کار و زراعت خویش شد.
آری! بی رغبتی به دنیا، بابنای دنیا که خدای متعال آنرا وظیفه همگان قرار داده است،‌منافات ندارد. شیوه امیرالمؤمنین که تربیت یافته اسلام است به ما می فهماند :
دنیا را بسازید، زمین را آباد کنید، ثروت ایجاد کنید، اما دل نبندید! اسیر آن نشوید، تا راحت بتوانید در راه خدا انفاق کنید. هر چه می توانید ثروت تولید کنید،‌اما خودتان کمتر مصرف کنید

بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد ...

بیستون به عنوان هشتمین اثر ایران در فهرست جهانی آثار منحصر بفرد یونسکو ثبت شد.

کمیته میراث جهانی امروز " پنج شنبه " پس از ارائه گزارش فنی از سوی ایکوموس به اتفاق آرا و با تمجید از کشور ایران برای تهیه پرونده این اثر مهم تاریخی بیستون را به عنوان یک اثر تاریخی باارزش های منحصربه فرد جهانی جز فهرست آثار جهانی قرار داد.

در سال 522 پیش از میلاد مسیح، به فرمان داریوش ـ شاه هخامنشی ـ نقشی از وی، فروهر، دو تن از بزرگان پارسی گو، گئومات مغ و 9 تن از شاهان مغلوب را بر دیواره بیستون حک می‌شود.

فرامین و اندرزهای داریوش شاه به صورت کتیبه‌ای بر دل بیستون حجاری شده و داریوش شاه در این کتیبه شرح فتوحات خود را به خط میخی به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی بر دل سنگ نگاشته است

پشت سر داریوش دو نفر از رجال ایستاده و 9 نفر اسیر دست بسته نیز در تصویر دیده می‌شوند. این نقش‌ها سه متر ارتفاع و شش متر طول دارند.


کرمانشاه از نقاط حساس و استراتژیک کشور بوده و در قدیم در مجاورت امپراتوری عثمانی و اکنون در همسایگی عراق است.

در جنگ جهانی دوم به خاطر این مجاورت‌ها سربازان مهاجم که در کرمانشاه اردو زده بودند، برای تفریح به این کتیبه‌ها تیراندازی می‌کردند. به همین خاطر بخشی از این نقش‌ها دچار آسیب شده‌اند.

*روز بزرگداشت شیخ بهایی گرامی باد *

شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. اصل وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید.
مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و یکیمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند.
شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است. شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می کند. از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است .

خدمات شیخ بهائی:


یکی دیگر از کارهای شگفت که به بهائی نسبت می دهند، ساختمان گلخن گرمابه ای که هنوز در اصفهان مانده و به حمام شیخ بهائی یا حمام شیخ معروف است و آن حمام در میان مسجد جامع و هارونیه در بازار کهنه نزدیک بقعه معروف به درب امام واقع است و مردم اصفهان از دیر باز همواره عقیده داشته اند که گلخن آن گرمابه را بهائی چنان ساخته که با شمعی گرم می شد و در زیر پاتیل گلخن فضای تهی تعبیه کرده و شمعی افروخته در میان آن گذاشته و آن فضا را بسته بود و شمع تا مدتهای مدیدهمچنان می سوخت و آب حمام بدان وسیله گرم می شد و خود گفته بود که اگر روزی آن فضا را بشکافند، شمع خاموش خواهد شد و گلخن از کار می افتد و چون پس از مدتی به تعمیر گرمابه پرداختند و آن محوطه را شکافتند، فوراً شمع خاموش شد و دیگر از آن پس نتوانستند بسازند. همچنین طراحی منارجنبان اصفهان که هم اکنون نیز پا برجاست به او نسبت داده می شود.

خدمات شیخ بهائی:

در عرف مردم ایران، شیخ بهائی به مهارت در ریاضی و معماری و مهندسی معروف بوده و هنوز هم به همین صفت معروف است، چنانکه معماری مسجد امام اصفهان و مهندسی حصار نجف را به او نسبت می دهند. و نیز شاخصی برای تعیین اوقات شبانه روز از روی سایه آفتاب یا به اصطلاح فنی، ساعت آفتاب یا صفحه آفتابی و یا ساعت ظلی در مغرب مسجد امام (مسجد شاه سابق) در اصفهان هست که می گویند وی ساخته است.

در احاطه وی در مهندسی مساحی تردید نیست و بهترین نمونه که هنوز در میان است، نخست تقسیم آب زاینده رود به محلات اصفهان و قرای مجاور رودخانه است که معروف است هیئتی در آن زمان از جانب شاه عباس به ریاست شیخ بهائی مأمور شده و ترتیب بسیار دقیق و درستی با منتهای عدالت و دقت علمی در باب حق آب هر ده و آبادی و محله و بردن آب و ساختن مادیها داده اند که هنوز به همان ترتیب معمول است و اصل طومار آن در اصفهان هست.

استادان شیخ بهائی:

آن طور که مؤلف عالم آرا آورده است، استادان او بجز پدرش از این قرار بوده اند: "تفسیر و حدیث و عربیت و امثال آن را از پدر و حکمت و کلام و بعضی علوم منقول را از مولانا عبدالله مدرس یزدی مؤلف مشهور حاشیه بر تهذیب منطق معروف به حاشیه ملا عبدالله آموخت. ریاضی را از ملا علی مذهب ملا افضل قاضی مدرس سرکار فیض کاشانی فرا گرفت و طب را از حکیم عماد الدین محمود آموخت و در اندک زمانی در منقول و معقول پیش رفت و به تصنیف کتاب پرداخت."

"مؤلف روضات الجنات استادان او را پدرش و محمد بن محمد بن محمد ابی الطیف مقدسی می شمارد و گوید که صحیح بخاری را نزد او خوانده است."

علاوه بر استادان فوق در ریاضی؛ "بهائی نزد ملا محمد باقر بن زین العابدین یزدی مؤلف کتاب مطالع الانوار در هیئت و عیون الحساب که از ریاضی دانان عصر خود بوده نیز درس خوانده است."